آواز آسمانی

دوستی همان کهنه شرابیست که هر چه بماند ،مستی آن بیشتر می شود.

آواز آسمانی

دوستی همان کهنه شرابیست که هر چه بماند ،مستی آن بیشتر می شود.

ای دوست


بگذار که بر شاخه این صبح دلاویز


بنشینم و از عشق سرودی بسرایم



آنگاه به صد شوق چو مرغان سبکبال


پر گیرم ازین بام و به سوی تو بیایم



خورشید از آن دور از آن قله پر برف


آغوش کند باز همه مهر همه ناز



سیمرغ طلایی پر و بالی است که چون من


از لانه برون آمده دارد سر پرواز



پرواز به آنجا که نشاط است و امیدست


پرواز به آنجا که سرود است و سرور است



آنجا که سراپای تو در روشنی صبح


رویای شرابی است که در جام بلور است



آنجا که سحر گونه گلگون تو در خواب


از بوسه خورشید چون برگ گل ناز است

نظرات 3 + ارسال نظر
omid سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 22:29 http://karizmatickha.blogsky.com

احسنت خیلی هم خوب !!

درد دلهایم با تو سه‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 14:17 http://http://vagooyehayam.blogfa.com

تولد انسان همانند روشن شدن کبریتی است
و مرگش خاموشی آن
بنگر در این فاصله چه کردی ،
گرما بخشیدی ؟
یا سوزاندی . . . ؟
موفق باشی

آرشید شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:38 http://arshid.blogsky.com/

سلام و بسیار سپاس
از این شعر زیبا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد